سریالی که شاید خیلی از شما ندیده باشید و هرگز نبینید اما ارزش این را دارد چند دقیقه به آن بخندید.
نویسنده گاندو یکبار دیگر هوش، دقت و تمام داشتههای مطالعات امنیتی خود را به کار بسته تا شما را در یک روایتگری سیال و جذاب پای تلویزیون میخکوب کند. باور کنید اگر قسمت اول را دیده باشید بیتردید پیگیر خواهید شد چرا که به صورت معتادگونه به دنبال این هستید که از این بدتر هم مگه میشه و یک دقیقه بعد میفهمید بله میشود و دقیقه بعد بدتر هم میشود و این اعتیاد موجب یک فاجعه چند ساعته میشود.
جملهبندیهای مشترک با گاندو برای عاشقان ژانر «اکشن حزب اللهی» با نقش آفرینی جیمز باندهای ذوب در ولایت در ساختمان اطلاعات سپاه پاسداران یک فضای نوستالژیک دردآور به همراه دارد. گفتگوهای بیسیم مسئول عملیات با سر تیم که در حین عملیات به دنبال تحلیل گنگ هستند:
- حاجی تو هم به همونی فکر میکنی که من فکر میکنم؟
- اره، بعدا بهت میگم فقط تمرکزت رو بگذار روی سوژه الان
تا جلسات فرماندهان اطلاعات سپاه پاسداران که بدتر از فرمانده کل (در دنیای واقعی) دو کلمه نمیتونن حرف بزنن و در جلسه رسمی نشستن: (نقل به مضمون با کمی غلو)
- ما صلاح نمیدانیم که او بالا سر این پرونده باشد.
- نه او روی پرونده سوار است. اضافه شدن یک کارشناس دیگه درست نیست
- خوب باشه دیگه پس هیچی
اما جیمز باند سریال ترور بر خلاف «آقا محمد» در گاندو حتی صدایش ریز تر، در اقدام و عملیات خرفتتر و در تحلیل خندهدار تر است. در حین اینکه «بمب اصلی» را همچون یک ابر قهرمان از لای پفکها پیدا کرده و با یک ساک قرمز به سوی دیگ (یا همان محفظه) خنثیسازی در حال دویدن است سکندری میخورد، غلت میزند تا گوشی فرمانده از دستش بیافتد اما سرانجام این قهرمان بزرگ یک فاجعه را بدون اینکه حتی بازی بچهها خط و خطایی به آن بیافتد تمام ختم به خیر میکند.
و بعدش مسئول بیسیم به همه تیم عملیات میگه «بچهها حاجی به همتون خسته نباشید میگه».
و اما
و اما اصل ماجرا در آن سوی مرزها در تلآویو است. مرکز فرماندهی موساد جاییکه همه کیپا با آرم ستاره داوود به سر دارند و خدای نکرده یکی از این یهودیان عزیز کیپای ساده مشکی نداشتن.
اما دیالوگهای شیک مقر اصلی اطلاعات سپاه در تهران به تلآویو که میرسد یک ته لهجه مسخرهتر هم به خودش میگیرد تا اون بدی دیالوگها رو بشوره؛ البته شستن با سطلی از کف با طعم کثافت.
به نظر نویسنده گاندو نشانِ سریال ترور، فقط پول گرفته تا یک خط سفارش رو تبدیل کنه به چند قسمت سریال؛ خواست سپاه پاسداران برای آنکه بگوید «داعش ساخته دست آمریکا و اسرائیل است».
اما وقتی ماجرا به کشته شدن علی امرائی در سوریه میرسد که بنا به روایتهای نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی در سوریه به اشتباه جای قاسم سلیمانی کشته میشود اولین موج خنده را دارد.
گفتگوی یک مقام ارشد موساد با مسئول عملیات:
- بدون هماهنگی ما (موساد) اونها (داعش) اون (سلیمانی) رو هدف قرار دادند.
- دیگه کاریست که شده این یک دعوای خانوادگی (میان داعش و اسرائیل) است. الان ما (اسرائیل) باید از اونها (داعش) حمایت کنیم.
چند دقیقه بعد که معلوم میشود سلیمانی اصلا اونجا نبوده داستان به یک نکته جالب میرسد. پخش خبر ایران اینترنشنال (که در اون زمان هنوز تاسیس نشده بود) روی تصویر بیبیسی فارسی از گزارشی که دستکم ۶ سال بعدش تهیه شده بود. اینجا صدای همکار خوبم بابک اسحاقی از روایت تلاش برای کشتن سلیمانی پخش میشود روایتی که اصل آن و در واقع روایت سریال محبوب و جذاب «ترور» به ۱ تیر ۱۳۹۴ باز میگردد. چیزی نزدیک به ۲ سال قبل از شروع ایران اینترنشال! و حالا سوال اینکه صدا از یکی تصویر از دیگری را هم نفهمیدم.
اما جالبتر هم میشود، صحنه به درون سفارت آمریکا میرود، جاییکه در اتاق عملیات پرچم اسرائیل و آمریکا (تا اینجا اوکی) و بریتانیا (!!!) دیده میشود.
افسر موساد در حال تحلیل است:
- محبوبیت سلیمانی بیشتر شده
- اگر نمیشناختمت فکر میکردم داری از ایران حمایت میکنی
- من عادت دارم واقعیتها رو تحلیل کنم
بعد همین آقای واقعگرا چند ثانیه بعد در جواب ارشدش:
- حالا نوبت ماست، اول ترور شخصیت بعدا ترور فیزیکی
- روش کار کردیم، دو تا برنامه اصلی داریم. جنگروانی عملیات سایبری؛ اول میدان موجب عدم توقف دیپلماسی است، دوم تمام هزینه این میدان از جیب مردم ایران تامین میشه.
این سریال وقتی خیلی ساده وزیر امور خارجه نظام خودشون رو درست وقتی خامنهای بهشون میگفت «بچههای انقلابی» اینجوری تخریب میکنه وای به حال ما و به حال هدفگذاری مسخره سریال که داعش و اسرائیل رو یکی کند. باور پذیری سناریوهای نظام در عرصه پروپاگاندا به یک حالت جلفی افتاده است که گاه خنده بر آن خطاست.
و البته دقیقترین حرف کل این دو قسمت همون «تمام هزینه این میدان از جیب مردم ایران تامین میشه» بود که البته نه استراتژی موساد که حرف مردم ساده کوچه و خیابون است. مردم با غیرت ایران که سالهاست مشکلات اقتصادی رو تحمل کردند تا به اذعان حسن، رهبر حزبالله جنوب لبنان بعد از جنگ ۳۳ روزه با پول مردم ایران آباد شود و به اعتراف رهبران حماس با چمدان از تهران پول نقد ببرند تا جاییکه دیگه توان حمل نداشتند وگرنه پول مردم ایران حراج شده بود.
برگردیم به محتوی زیبای سریال؛ دو تا مامور موساد میشنن به گپ و عرق خوری، بطری ویسکی و دو تا آبجو روی میز بعد یکهویی رنگ نوشیدنی میشه قرمز مثل بلادیمری. بابا خوب یک مشاور مشروبات الکلی میگرفتین، شما که دیالوگها رو بعد از مصرف برخی مواد توهمزا نوشتید این هم میگفتین احتمالا ساقی و پیک موتوری براتون میآورد.
بعد این وسط یک مامور زن موساد اتاقش رو ترک میکنه بدون اینکه کامپیوترش رو قفل کنه بعد همکارش یواشکی میاد برای تهران اطلاعات یک عملیات را کدگذاری شده میفرسته. یک اتفاق سوپر کمدی خلق میشه که باورش سخته. البته آرزوی جاسوس داشتن در اتاق عملیات موساد رو سازمان اطلاعات سپاه پاسداران قبلا در گاندو هم به همین شکل کمدی در امآی۶ (بریتانیا) نشان داده بود. ولی خوب ای کاش یک روزی بشه یکنفر بتونه سریال دزدین اسناد هستهای توسط چهار مامور اسرائیلی در ایران و امثال اونها رو در ژانر واقعیت نه «اکشن حزباللهی – کمدی» بسازه.
پروژه مسخره خط تولید جلفترین شکل حتی پروژههای امنیتی سپاه پاسداران در «سریال ترور» به شکلی رقتانگیز تنها برای یک استدلال ادامه دارد تا واقعیت را قلب کند. واقعیتی که در آن چهار تا لگد به جریان سیاسی مخالف (در چهارچوب نظام) هم میزند.
اما ای کاش این چند تا شعار مردم معترض رو بهش دقت میکردن:
بسیجی سپاهی داعش ما شمایی
اصلاح طلب اصولگرا دیگه تموم ماجرا
و
بسیجی جیره خوار، بشین زمین گ… بخور